شب تا میایم بریم توی رختخواب توی تلگرام میخونی کرمانشاه زلزله اومده. هنوز به ته خبر نرسیدی که عکساش میاد. 

می بینی از اون زلزله جدی هاس. می خوای بخوابی یاد پدری میفتی که بچه ها و زنش زیر آور موندن هیچ کاری هم از دستش برنمیاد.

از خودت خجالت می کشی که داری زیر پتو می خوابی. با بدبختی و عذاب وجدان خوابت میبره. صبح از خواب بلند میشی می بینی از دیشب تا حالا 150 تا پس لرزه هم اومده...

یه کم چشماتو می مالونی، تصویر که صاف میشه می بینی سپرده گذارای موسسات مالی جلوی مجلس دارن شعار میدن...

گوشیتو برمیداری می بینی 8 تا کوهنورد رفتن قله فتح کنن ولی راهو گم کردن از سرما یخ زدن مُردن. تلگرامو می بندی میری توی اینستا. 

یه دونه میزنی روی ویدئو که صداش پخش بشه میبینی سخنگوی قوه قضاییه داره سوت بلبلی میزنه. یه دونه میزنی توو صورتت که خواب نباشی ولی بیداری! 

از اتاقت میای بیرون میگی صبح بخیر. خواهرت میگه: عوارض خروج از کشور چند برابر شده. مامانت میگه: ما که پول خارج رفتن نداریم ولی بنزینو میخوان بکنن 1500 تومن. بیمه سلامتم که منحل شد.

یه چایی می ریزی و سریع به اتاق خودت پناه میاری. میری چندتا جُک بخونی که حالت عوض شه ولی تا تلگرامو باز می کنی می بینی اتوبوس دانش آموزان دختر توی اردوی راهیان نور تصادف کرده 4 نفر کشته شدن. 

به این فکر می کنی که ما هنوز داریم توو جنگ کشته میدیم. هنوز هضمش نکردی که خبر میاد کرمان زلزله اومده. یه لحظه سر جات وایمیسی... برمی گردی پشت سرتو نگاه میکنی...

تا چشم کار میکنه برخورد قطار و ریزش پلاسکو و اسیدپاشی و تجاوز به کودک و تصادف افشین یداللهی و مرگ کیارستمیه. بر میگردی جلوتو نگاه می کنی می بینی رشت و کرج و تبریزم یه کم زلزله اومده!

اونجاست که گوشیتو میندازی توی چاه مستراح بعدشم میری توی کابینت آشپزخونه درو روی خودت می بندی، زانوهاتم جمع کنی توی بغلت...

چند دقیقه میگذره... تاریکی بهت آرامش میده... عضلاتت داره یه کم شُل میشه که مادرت صدات می کنه؛ محمدرضا ؟ کجایی مادرجان؟

بیا اسممون تو قرعه کشی جام جهانی دراومد. فردوسی پور میگه افتادیم توو گروه مرگ!

✍️محمدرضا ستوده/روزنامه جهان صنعت