توی یک جمع نشسته بودم طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم.خواندم:سه عمودی
یکی گفت:بلند بگو
گفتم:یک کلمه سه حرفیه،از همه چیز برتر است.
حاجی گفت:پول
تازه عروس مجلس گفت:عشق
شوهرش گفت:یار
کودک دبستانی گفت:علم
حاجی پشت سرهم گفت:پول،اگه نمیشه طلا،سکه
گفتم:حاجی اینها نمیشه
گفت:پس بنویس مال
گفتم:بازم نمیشه
گفت:جاه
خسته شدم با تلخی گفتم:نه نمیشه
مادربزرگ گفت:مادرجان "عمر" است
سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت:کار
دیگری خندید و گفت:وام
یکی از وسط جمع بلند گفت:وقت
خنده تلخی کردم و گفتم:نه
اما فهمیدم تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست درنمی آید! هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر می کنم.
شاید کودک پابرهنه بگوید:کفش
کشاورز بگوید:برف
نابینا بگوید:نور
لال بگوید:حرف
ناشنوا بگوید:صدا
و من هنوز در فکرم که چرا کسی نگفت: "خدا"